تبریز در گذر تاریخ
از کهنترین سندی که برای نخستین بار نام تبریز در آن آمده است چنین برمیآید، تبریز شهریست که در سده هشتم پیش از میلاد پابرجا، آباد و بزرگ با بارویی استوار بوده است. از عبارتهای کتیبه سارگن پادشاه آشور (705_722ق.م) چنین بدست میآید که شهر دارای دو باروی تودرتو و خانهها و انبارهای گندم و علوفه و اصطبلهای بزرگ برای نگهداری اسبهای مادی (که در آن روزگار شهرت فراوان داشت) با خندقی ژرف گرداگرد باروها بوده است. به نوشته این کتیبه، در این سرزمین که بسیار گندمخیز و دارای گلههای فراوان بوده، مردمی به نام "دالیان" نشمین داشتهاند که احتمال میرود تیرهای از مادها بودهاند (کیانی،1368:155).
بدین ترتیب میتوان اذعان داشت که از وضع و چگونگی شهر تبریز در ازمنه قبل از اسلام اطلاعات صحیحی در دست نیست، فقط در برخی موارد مورخین یونانی محل تبریز را پیش از ظهور اسلام جایی آباد دانستهاند (دیباج، 1346:65).
و جای افسوس است که از آغاز پادشاهی مادها تا زمان ساسانیان که زمانی نزدیک به نهصدوپنجاه سال است، در اسناد تاریخی که از آن روزگاران باقی است، هیچ نامی از تبریز برده نشده است (کیانی،1368:156).
در سال 21 هجریقمری مهاجمین عرب به ایران دست یافتند و یک سال بعد یعنی در سال 22 ﻫ.ق و در عهد عمربن خطاب آذربایجان را به مرکزیت اردبیل به تصرف درآوردند و به علت خوشی آب و هوا و وفور نعمت به تدریج دستههای متعددی از آنان در این سرزمین سکونت گزیدند. خاندان "ازد" از قبایل معروف یمن از آن جمله بودند که در آذربایجان ماندند و رفتهرفته قدرت و اعتباری کسب کردند. روّاد ازدی در زمان منصور عباسی فرمانروائی خاندان روّادیان را در آذربایجان بنا نهاد. در زمان او و فرزندانش تبریز رو به آبادی گذاشت و باروئی به دور آن کشیده شد (دیباج و کارنگ،1342:1).
در نوشتههای دوران اسلامی، جایی که نخستین بار نام تبریز آمده است، کتاب فتوحالبلدان بلاذری (255ﻫ.ق) است که مینویسد: ... و اما تبریز، رواد ازدی در آنجا فرود آمد، سپس وجناء پسر او در آنجا بود و او و برادرانش در آن شهر بنیادها نهادند، او با بارویی استوارش ساخت و مردم با او بدانجا فرود آمدند.
بدینسان نام تبریز در دوران اسلامی از نیمه سده سوم هجری در نوشتهها و کتابها پدیدار شده و کمکم شهرت یافته است.
ابنخردادبه در کتاب المسالک و الممالک که آن را در میان سالهای230 و 234 ﻫ.ق نوشته است در شمردن شهرهای آذربایجان، نام تبریز را نیز آورده و آن را ازآنِ محمد پسر رواد مینویسد. نزدیک به ده سال پس از نوشته ابنخردادبه یعنی در سال244 ﻫ.ق ، زمینلرزه سختی تبریز را سخت ویران میکند و خسارات زیادی به بار میآورد و این نخستین زمینلرزهای است که در کتابهای دوره اسلامی بدان اشاره شده است (کیانی،1368:158_157).
اهمیت شهر تبریز در نظام شهری آذربایجان به اندازهای بود که متوکل عباسی پس از زمینلرزه سخت مذکور تبریز، بیدرنگ دستور بازسازی شهر را صادر کرد. در ادامه حکمرانی ازدیان بر آذربایجان، علاءبناحمد ازدی که از حدود251 ﻫ.ق مأمور امور ارمینیه و آذربایجان بود، در260 ﻫ.ق در برابر والی جدید آذربایجان اوالردینی عمربنعلیبن مُرّ، مقاومت کرد و کشته شد. بدینسان تبریز مدتی از دست ازدیها خارج شد.
ابنحوقل نصیبی جهانگرد تازی که در سال344 ﻫ.ق در تبریز بوده در کتاب خود با عنوان "صورت الارض" مینویسد: تبریز شهری زیبا و آبادان و پر جمعیت و پر بهره و حاصلخیز است، بازارهای بسیار و داد و ستد فراوان دارد. این شهر مرکز آذربایجان و امروزه آبادترین شهر آن سرزمین است.
به نوشته احمدبنلطفالله منجم باشی در کتاب "جامع الدول" پنج سال پس از نوشته ابنحوقل یعنی در سال 350 ﻫ.ق روادیان دوباره تبریز را به دست آورده، جزو قلمرو و شهریاری خود کردند و آنجا را تختگاه خود قرار دادند. در این زمان تبریز یکی از زیباترین شهرهای آذربایجان بود و روادیان که از زمان نیای نخستین خود در آنجا بنه ساخته و نشیمن گرفته بودند، پیوسته در آبادی و رشد و ترقی آن میکوشیدند (پيشين:158).
تدوام عمران و آبادی شهر مستلزم آرامش و امنیت است که متأسفانه تبریز این را نداشت و در دست حکام روادی، بنیساج، آلمسافر و امرای آلبویه دستبهدست میگشت (دیباج و کارنگ،1342:2).
تا اینکه در سال420 ﻫ.ق امیر وهسودان فرمانروای تبریز شد. در زمان شهریاری امیر ابومنصور وهسودان، تبریز بسیار بزرگتر و آبادتر و زیباتر گردیده، از شهرهای مشهور آذربایجان شده بود، لیک در این هنگام دو بلای ناگهانی که بر سر مردم این شهر فرود آمد، از ایمنی و آسودگی و شکوه و آبادانی آن بسیار کاست، یکی آمدن غزان تاراجگر به آذربایجان و دیگری زمینلرزه بسیار سختی بود که شهرِ بدان زیبایی را زیرورو کرده بود. در میان سالهای410 و 434 ﻫ.ق غزها به آذربایجان و تبریز راه یافته و آرامش و آسودگی این سرزمین را در هم ریخته و گرفتاریهای بزرگی برای مردم پدید آوردند (کیانی،1368:159).
از جمله افرادی که در این دوره تاریخی در تبریز بوده و از این شهر توصیفی جغرافیایی به دست داده و ابعاد آن را مشخص کرده است، ناصرخسرو قبادیانی است که در سال 438 این شهر را دیده و طول و عرض آن را هر یک1400 گام نوشته که مساحت تقریبی آن19600 و محیط آن5600 گام میشده است. در این مساحت اندک انبوهی از مردم میزیستند که چهل هزار تن از ایشان در زلزله مهیب آن شهر که در 434 ﻫ.ق روی داده است، هلاک شدهاند (مشکور،1352:49).
در سال446 ﻫ.ق که طغرل سلجوقی در خراسان غزنویان را برانداخته و بنیاد پادشاهی خود را استوار کرده بود، به آهنگ جهانگشایی با لشکری انبوه به سوی آذربایجان رهسپار میگردد و وهسودان چارهای نمیبیند جز آنکه از در سازش درآمده و بدین ترتیب طغرل شهریاری او را بر آذربایجان روا نمیدارد و فرزند او مملان را به جای او بر میگمارد. جانشین طغرل، آلب ارسلان، به سال463 ﻫ.ق مملان را از شهریاری آذربایجان برانداخت و بدین ترتیب به فرمانروایی سیصد ساله خاندان روادی بر این سرزمین پایان داد (کیانی،1368:161_159).
تبریز در زمان سلجوقیان زیر نفوذ آنان قرار داشت و آرامش نسبی در آن حکمفرما بود که این امر موجب پیشرفت و توسعه شهر شد. طغرل جشن ازدواج خود را با دختر خلیفه بغداد در نزدیکی تبریز برپا ساخت. در سال 493 ﻫ.ق سلطان برکیارق در حوالی تبریز اردو زد و چندی بعد این شهر را به برادرش محمد واگذاشت.
پس از محمد، امیر سوقمان قطبی تا 504 ﻫ.ق بر تبریز و برخی ولایات آذربایجان فرمان راند. آذربایجان در زمان سلاجقه اهمیت شایانی داشت. در514 ﻫ.ق، سلطان محمود برای مدتی در تبریز توقف کرد تا وحشتی را که از تاخت و تاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، برطرف کند. دیری نگذشت که ایلدگز، موسس سلسله اتابکان آذربایجان بر
آذربایجان دست یافت.
وی سی سال بر این سرزمین فرمانروایی کرد. اتابکان آذربایجان مخصوصاً شمسالدین ایلدگز و دو پسرش محمد جهان پهلوان و قزل ارسلان در تاریخ ادبیات ایران یادی خیر و نامی بلند دارند. زیرا عدهای از سخنسرایان بزرگ فارسی مثل ظهیرالدین فاریابی و افضلالدین خاقانی و مجیرالدین بیلقانی ضمن قصایدی شیوا آنان را مدح گفته و نامشان را جاوید ساختهاند (دیباج و کارنگ،1342:2).
در610 ﻫ.ق تبریز نامیترین شهر آذربایجان و شهری آباد و زیبا با باروهای محکم و استوار از آجر و گچ بود. در میان شهر جویها و نهرهای بسیار جریان داشت و پیرامون شهر را باغها و بستانها پوشانده بود. ساختمانهای شهر با آجر سرخ نقشدار و گچ در نهایت استحکام ساخته شده بود.
تا اینکه در سال617 یا618 ﻫ.ق سپاهیان مغول برای تسخیر تبریز دو مرتبه به سوی این شهر تاختند، اما حاکم شهر با پرداختن باج بسیار، از تسخیر شهر جلوگیری کرد. در سال622 ﻫ.ق جلالالدین خوارزمشاه وارد تبریز شد و برای مدتی نزدیک به شش سال در تبریز اقامت گزید، پس از مرگ او سپاهیان مغول این شهر و نواحی پیرامون آن را تحت سلطه خود درآوردند. هلاکوخان پس از فتح بغداد در سال654 ﻫ.ق به آذربایجان رفت و در شهر مراغه مستقر شد. در این هنگام توسعه تبریز بر اثر این اقدام با کندی مواجه شد، تا آنکه در زمان اقاباخان (663_680ﻫ.ق) سرسلسله ایلخانان، تبریز به پایتختی برگزیده شد (سلطانزاده،1376:17).
در زمان پادشاهی او به سال671 ﻫ.ق سومین زمینلرزه سخت تبریز روی داد. سه سال پس از این زمینلرزه (674 ﻫ.ق) زکریای قزوینی در کتاب آثارالبلاد درباره شهر نوشته است: تبریز شهری مستحکم، دارای باروهای استوار است و آن هم اکنون تختگاه شهرهای آذربایجان است، در آن چشمهها روان است و باغها و بستانها پیرامونش را فرا گرفته است.
در پی اباقاخان، پسرش احمد تکودار و پس از او ارغونخان (683_690 ﻫ.ق) به پادشاهی رسیدند. ارغون در بیرون باروی تبریز در سمت غرب شهر، در دشتی که به انگیزه گستردگی و علفزار بودن به زبان بومیان "شم" یا "شام" خوانده میشد، عمارت ارغونیه را بنیان نهاد.
مارکوپولو جهانگرد اروپایی در این روزگار در تبریز بوده و گزارشی از این شهر بدین شرح مینویسد: درباره شهر شریف توریز، توریز شهر بزرگ و نامبرداریست که در استان عراق قرار گرفته است (؟) . این استان دارای شهرها و جاهای استوار دیگریست که شهر توریز پرجمعیتترین آنهاست. مردم این شهر بیش از همه به بازرگانی و هنرهایدستی زندگی خود را میگذرانند. در این شهر کار بازرگانی چنان رواج دارد که از هندوستان، بغداد، موصل و هرمز همچنین از جاهای گوناگون اروپا برای داد و ستد بسیاری از کالاها بدانجا میآیند. مردم این شهر آمیزهای از مردمان و کیشهای گوناگون از نسطوری، ارمنی، یعقوبی، گرجی، پارسی (زرتشتی) و مسلمان است که بخش بزرگی از جمعیت را تشکیل میدهند و همانهایی هستند که به ویژه توریزی نامیده میشوند و هر یک از این گروهها زبان ویژه خود را دارند (کیانی،1368:163_162).
سلطان محمود غازانخان معروفترین شاه مغول در694 ﻫ.ق تبریز را مقر حکومت خود قرار داد و آن را به منتهای درجه عظمت و بزرگی و آبادانی رسانید. تبریز نه تنها در آذربایجان و ایران، بلکه در مشرق نزدیک و میانه نیز مرکز بازرگانی و صنعت و جایگاه علم و تمدن شد. در این عصر غازانخان در کناره آجیچای آبادانیهای بزرگی انجام داد و مقبره با شکوه شامغازان یا شنبغازان را بنا کرد. در این دوران تجارت و داد و ستد به علت برقراری امنیت و رفاه و ازدیاد جمعیت رونق یافت و بازارهای زیادی ساخته شد (زندهدل،1376:43_42).
همانطور که اشاره شد، تبریز در این دوره، چون مرکز بازرگانی شرق و غرب بود و بر سر راه ابریشم قرار داشت، و روزبهروز به جمعیت آن میافزود، کویها و خانهها و کوچهها و بازارهای نوینی در پیرامون شهر پدید میآمد. باروی کهن تبریز بیش از شش هزار گام درازا نداشت و شهر با کویهای نوین نیازمند باروی دیگری بود که همه آبادیهای پیرامون شهر را در خود جای دهد (کیانی،1368:167).
غازانخان این نیاز را برآورده کرد و به قول صاحب تاریخ وصاف در سال702ﻫ.ق قلعه تبریز را تعمیر کرد و بارویی به طول54000 گام که قریب به چهار فرسنگونیم باشد برآورد. اساس آن دیوار را چنان ریختند که بر چرنداب و سرخاب و بیلان (ولیان کوه) و همه بستانها و باغها محیط باشد و پنج دروازه در اطراف آن باز کرد و هر یک به سمت ملکی چون بغداد، عراق، خراسان، ارّان، و هشت دروازه کوچک دیگر ما بین آنها تا خروج و دخول آسانتر باشد. از این رقم معلوم میشود که تبریز نسبت به زمان ناصرخسرو ده برابر توسعه یافته بوده است. اگر جمعیت فرضی از زلزله نجات یافته زمان ناصرخسرو را به نسبت توسعه شهر به ده برابر بالا ببریم نفوس تبریز در زمان غازانخان به ششصدهزار تن میرسیده است.
حمدالله مستوفی دور باروی غازانی را بیستوپنج هزار گام یعنی نصف اندازهای که صاحب تاریخ وصاف ذکر کرده، نوشته است.
حدود شهر بنا به وصفی که در تاریخ وصاف و نزهتالقلوب آمده در این عصر از طرف مشرق، بیلانکوه (ولیان کوه) و از طرف شمال سرخاب و سنجاران و از طرف جنوب چرنداب و از طرف جنوبشرقی گازران و از طرف مغرب کوچه باغ، در داخل باروی شهر بوده است (مشکور،1352:50).
علاوه بر این، همزمان با بنیادگذاریهای غازانخان در "غازانیه"، وزیر دانشمند و پر نفوذ او خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی نیز به یک رشته کارهای ساختمانی در درون باروی غازانی در دامنه کوه سرخاب در زمینی بلند در شمال کوی باغمیشه، میان ولیانکوه و ششگلان که سپس رشیدیه نامیده شد، دست زد. این شهرک و ساختمانهای آن یکی از کارهای شگفتانگیز آن روزگار و بنیادی دانشگاهی بود که هفتهزار محصل در آن به تحصیل مشغول بودند. این شهرک یا به گفته حمدالله مستوفی (شهرچه دانشگاهی) دارای بنیادها و ساختمانهای گوناگون از مدرسه، دارالشفاء (بیمارستان)، دارالسیاد، مسجد، کتابخانه، ضرابخانه، خانقاه، دارالصنایع، کارخانه بافندگی، کاغذ سازی، گرمابه، باغها و بستانها، کاروانسراها، دکانها، خانهها، آسیابها و... تشکیل مییافته است که با طرزی بسیار زیبا و کاشیهای معرق و طاقهای بلند و سنگهای مرمر ساخته شده بوده است (کیانی،1368:168_167).
به طور کلی در زمان غازانخان، اقدامات متعددی در زمینه امور اجتماعی و عمرانی شهر و بناهای آن صورت گرفت. فعالیتهای معماری و شهری که احتمالاً با راهنمایی، هدایت و تشویق خواجه رشیدالدین فضلالله صورت میگرفت به پیدایش و نیز تحولاتی در گسترش برخی از انواع بناها و شیوههای طراحی معماری منجر شد. یکی از نکتههای قابل توجه در توسعه شهر تبریز در این دوره در نظر گرفتن آسایش مردم، مسائل بهداشتی و نحوه اداره شهر و نظارت بر توزیع فعالیتهاست. وجود یک بازار و یک کاروانسرای بزرگ در کنار دروازههای اصلی شهر برای استقرار کاروانیان، چهارپایان و کالاها و توجه به مسائل بهداشتی یا ملزم کردن کاروانیان به استحمام در حمامهای کنار دروازه ها پیش از ورود به شهر، حتی در حد طرح موضوع نیز با ارزش و قابل توجه است.
غازانخان در سال703ﻫ.ق درگذشت و پیکر او در شنب غازان دفن شد. سپس فرزند او سلطان محمد الجاتیو ملقب به خدابنده قدرت را در دست گرفت و بخش عمدهای از امکانات خود را صرف احداث و توسعه شهر سلطانیه و مجموعه مزار آنجا کرد که همین امر او را از انجام اقدامات عمرانی چشمگیر و ارزنده در تبریز بازداشت ( سلطانزاده، 1376:29_18).
پس از مرگ الجاتیو در سال716 ﻫ.ق فرزند دوازده ساله او بهادرخان به جانشینی پدر برگزیده شد و در آن زمان، خواجه تاجالدین علیشاه جیلان تبریز در بیرون کوی مهاد مهین، به ساختن مسجد و آرامگاهی بس بلند و بزرگ برای خود پرداخت که امروز به نام ارک علیشاه معروف است و بازماندههای آن در میان شهر تبریز، سر بر آسمان افراشته است (کیانی،1368:173_172).
مدتی بعد در سال738 ﻫ.ق امیر شیخحسن چوپانی معروف به شیخحسن کوچک با غلبه بر سلطان محمد، حکومت تبریز و نواحی اطراف آن را به دست آورد و سلیمانخان را به پادشاهی نشاند. پس از کشته شدن شیخحسن کوچک، برادر او
به نام ملکاشرف قدرت را به دست گرفت.
سلطان اویس در سال759 ﻫ.ق با سپاهی عازم تبریز شد و پس از راندن و مغلوب کردن اخیجوق و اطرافیان ملکاشرف، در سال760 ﻫ.ق حکومت این شهر را به دست گرفت. شهر تبریز در این دوران به دلیل وسعت و جمعیت فراوان و امنیت اقتصادی مورد توجه بسیاری از کشورهای شرق و غرب قرار داشت که همین امر سبب شد تا این شهر بارها مورد نهب و غارت قرار گیرد (سلطانزاده،1376:32).
آبادی و ثروت شهر تبریز و تمول مردم آن و انبارها و کاروانسراهای پر از کالایش همواره چشم طمع غارتگران و آزمندان بیاباننشین را نیز به سوی خود کشیده، آنان را بر آن میداشت که به اندک بهانهای به شهر تاخت آورده، دست به تاراج و کشتار و ویرانی بزنند، چنانکه در بدترین روزها که خبر هراسانگیز یورش امیر تیمور از استرآباد به سوی آذربایجان به گوشها میرسید و هنوز زخمهای ستمگریهای اشرف در تبریز درمان نیافته بود، سرداران توقتمیشخان امیر دشت قبچاق، که از اوضاع تبریز و دارایی مردم آن آگاه گشته بودند، هزاران فرسنگ کوه و دشت و بیابان را درنوردیده، در ذیقعده787 ﻫ.ق با سپاهی از غارتگرترین مردمان، خود را به تبریز رسانیده دست به تاراج شهر و کندن بنیاد مساجد و بناهای بزرگ و کشتن مردم بیگناه شهر زدند. پس از این پیشامدهای اندوهبار که گروهی خانهبهدوش و تاتار بر سر مردم تبریز آوردند، سلطان احمد جلایری به نام پشتیبانی مسلمانان به تبریز بازگشته، به این شهر چیره شد لیک با آمدن امیر تیمور گورکان به تبریز در سال788 ﻫ.ق از این شهر بیرون رانده شد (کیانی،1368:180_178).
امیر تیمور در سال795 ﻫ.ق حکومت آذربایجان، ری، گیلان، شیروان، دربند و سرزمینهای آسیایصغیر را به پسرش میرانشا سپرد و او نیز تبریز را پایتخت قرار داد.
با وجود آنکه رویدادهای ناگوار گوناگونی طی دوران مغول تا دوره تیموریان در تبریز به وقوع پیوست، اما موقعیت
این شهر و رونق بازرگانی آن به حدی بود که همواره مدت کوتاهی پس از رکود و ویرانی، شهرنشینی و تجارت و تولید، دوباره در آن رونق مییافت و شهر بازسازی شده و توسعه مییافت (سلطانزاده،1376:35_38).
کلایخو سفیر اسپانیولی که به سفارت از طرف امپراطور اسپانیا به پیش تیمور به مشرق زمین آمده بود در سال 806 ﻫ.ق تبریز را دیده است و در وصف آن چنین مینویسد: تبریز در دشتی میان دو رشته کوه لخت قرار دارد. این شهر محصور نیست و رشته کوههای جانب چپ به کنار شهر میرسد. هوای این دامنه کوه گرم است و نهرهایی که از آن جاری است برای آشامیدن ناسالم و مضر هستند. رشته کوههایی که در مقابل آن یعنی در سمت راست (شمال) قرار دارد هوای سرد دارد و قله آن در تمام سال از برف پوشیده است. در جویبارهایی که از آن جانب فرو میریزد، آب آشامیدنی خوب جاری است و از آنها با نهرهایی که به تبریز کشیدهاند، به همه نقاط شهر و همه خانه ها آب میرسانند. در این رشته کوه سمت جنوب که از شهر به خوبی دیده میشود دو قله وجود دارد. در رشته کوه مقابل که در شمال واقع است و از شهر یک فرسخ فاصله دارد، کوهی بسیار مرتفع وجود دارد. از این کوه که در سمت راست است رودخانهای به سوی جنوب جاری است که همه آب آن در شهر به مصرف آبیاری میرسد و بسیاری از نهرهایی که از آن رودخانه منشعب شده از میدانها و خیابانها جاری میگردد. در سراسر شهر میدانهای وسیع و خیانهای پهن است که در پیرامون آنها ساختمانهای بزرگ دیده میشود و درهای آنها به میدانها باز میشود. کاروانسرایها نیز چنین است و در آنها دستگاههای مجزا و دکانها و دفاتر ساختهاند که از آنها استفاده گوناگون میکنند. جمعیت شهر باید در حدود دویستهزار خانوار و یا بیشتر باشد. در بسیاری از خیابانها و میدانهای شهر در سقاخانهها به هنگام تابستان یخ میاندازند و نیز لیوانهای مسی و برنجی در آنجا گذاشتهاند تا با آن آب بیاشامند (مشکور،1352:53_51).
قرایوسف نخستین کس از ترکمانان قراقویونلو بود که به پادشاهی رسید و پس از تصرف تبریز آنجا را پایتخت قرار داد. در زمان جهانشاه قراقویونلو در تبریز مجموعهای از ساختمانهای بسیار زیبا ساخته شد. این مجموعه عبارت بود از مسجد و خانقاه و صحن و کتابخانه و مقبره که اکنون از آن همه تنها ویرانههای مسجدی به نام کبود (گئوك مسجد) باز مانده است (کیانی،1368:183).
در سال872 ﻫ.ق جهانشاه، در جنگ با اوزونحسن آققویونلو در ارمنستان غافلگیر شد و سلسله قرهقویونلو با مرگ او متلاشی شد و اوزونحسن در سال873 ﻫ.ق بر جانشینان جهانشاه در پی کشمکش پس از مرگ او پیروز شد و تبریز را تصرف کرد و آنجا را به پایتختی خود برگزید. تبریز در این زمان مرکز داد و ستد بازرگانان خارجی و ایرانی بود و روزبهروز بر آبادانی آن افزوده میشد. اوزونحسن در سال882 ﻫ.ق درگذشت و پسر او یعقوب از سال883 ﻫ.ق تا896ﻫ.ق به مدت دوازده سال با آرامش سطلنت کرد (سلطانزاده،1376:44_41).
اوزونحسن در تبریز مسجدی ساخت که گویا قدری خارج از شهر، در قریه صاحبآباد (میدان صاحبالامر کنونی) بوده و نهری آن را از تبریز جدا میکرده است. امرای آققویونلو در این قریه دربار داشتند. مسجد اوزونحسن در میدان با شکوهی قرار داشت که خلیل ترکمان در882 ﻫ.ق و یعقوببیگ ترکمان برادر وی در883 ﻫ.ق در آنجا به تخت نشستند. با این مسجد، مدرسهای عالی برای طلاب علوم دینی ضمیمه بود. این بنا را مدرسه نصیریه نامیدهاند. در نزدیکی این مدرسه، مسجد مقصودیه قرار داشته که در دوره مقصود، فرزند اوزونحسن، ساخته شده است. نادرمیرزا علاوه بر این مسجد و مدرسه، از خانقاه عظیمی در صاحبآباد نام برده است. در میدان صاحبآباد، علاوه بر قصر کوچکی که شاهان آققویونلو از ایوان آن مسابقات و بازیها را تماشا میکردند یا سفیران خارجی را به حضور میپذیرفتند، بیمارستان بزرگی هم وجود داشت که دیواری آن را از مسجد اوزونحسن جدا میکرد. جلوی این بیمارستان سکویی تعبیه کرده و سرتاسر این سکو و حتی دیواره آن را زنجیر آهنی مستحکمی کشیده بودند تا از ورود اسبها به بیمارستان جلوگیری کنند. در سفرهخانه مجاور آن که به فقرا اختصاص داشت، به خرج دربار به تهیدستان غذا داده میشد. با مرگ یعقوب این تأسیسات اجتماعی که برای آن عصر امری تازه بود، برچیده شد.
سلطان یعقوب در سال888 ﻫ.ق طرح کاخی را در تبریز در صاحبآباد انداخت که در تشبیه به روضههای هشتگانه جنت به نام هشتبهشت نامیده شد. وی در سال896 ﻫ.ق به دست همسرش مسموم و کشته شد و پس از او تبریز در میان جانشینانش که مردانی ناتوان بودند دست به دست گشت تا شاه اسماعیل صفوی، الوند میرزای آققویونلو را در906 ﻫ.ق شکست داده و به تبریز دست یافت (کیانی،1368:190_188).
به گزارش منابع تاریخی، اولین اقدام او پس از تاجگذاری این بود که تشیع اثنیعشری را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. چون مردم در مقابل این امر ایستادگی کردند، شاه اسماعیل دستور داد چهلهزار تن از آنان را نابود کردند و مردم به ناچار دم درکشیدند و به تقیه متوسل شدند.
بازرگانان ونیزی که در این دوره در تبریز بودهاند، این شهر را چنین توصیف میکنند: از صوفیان که بگذریم میرسیم به شهر بزرگ و با شکوه تبریز، به نظر من محیط این شهر بزرگ نزدیک به بیستوچهار میل است و مانند ونیز، بارو ندارد. دارای کاخهای بزرگی است که یادگار شاهانی است که بر ایران فرمانروا بودهاند و خانههای باشکوه بسیار دارد. دو رود از تبریز میگذرد و در نیم مایلی بیرون از شهر به سوی مغرب، رود بزرگی روان است که آبی شور دارد و پل سنگی بر آن بستهاند. در تمام نواحی مجاور چشمههایی دیده میشود که آب آنها از کاریز میآید. مسجد علیشاه نیز عمارت بزرگی است که از روستاهای اطراف تبریز میتوان آن را مشاهده کرد (پيشين:192_191).
لازم به ذکر است که امپراطور عثمانی از آغاز دوره صفویه یکی از مهمترین دشمنان ایران به شمار میرفت و بارها بخشهایی از خاک کشور ما را به تصرف خود درآورد (سلطانزاده،1376:46).
نحوه شیعه کردن مردم تبریز به دستور شاه اسماعیل صفوی پیامدهای بسیار داشت، از جمله دستبهدست شدن و تصرف و اشغال مکرر تبریز در جنگهای بین ایران و عثمانی و سرانجام انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان. رسمی کردن تشیع و ادعاهای دولت صفوی و به ویژه تأکید عثمانی بر مبانیت داشتن عقاید دو طرف، عامل اصلی توجیه حمله عثمانی به ایران، به بهانه لزوم احیای دین اسلام، به شمار میرود. جنگ با شاه اسماعیل اول صفوی در چالدران، اشغالهای پیاپی آذربایجان در دوران صفویان و افشاریان با این بهانههای مذهبی همراه بود. شکست شاه اسماعیل در جنگ چالدران (920 ﻫ.ق) راه عثمانیان را به تبریز باز کرد و در پانزدهم رجب همان سال سلطانسلیم اول وارد تبریز و به تعبیر او (تختگاه پادشاهان عجم) شد. با اینکه رفتار عثمانیان در شهر ملایم بود، با اینهمه خزاین را تصرف کردند و هزار تن از صنعتگران ماهر تبریز را به قسطنطنیه کوچاندند و چون قشون ینیچری حاضر به ادامه جنگ نبود، سلطانسلیم پس از یک هفته توقف در تبریز، به اجبار بازگشت.
پس از فوت شاه اسماعیل در سال930 ﻫ.ق، شاه تهماسب به جای پدر بر تخت سلطنت نشست اما در زمان او اقدامات عمرانی قابل توجهی صورت نگرفت. از رخدادهای تاریخی که خواه ناخواه در سرنوشت شهر موثر بوده، آمدن سلطان سلیمانخان به سال940 ﻫ.ق به آذربایجان و تبریز و ویرانگریهای لشکریان عثمانی در شهر و پیرامون آن بوده است.
از دیگر رخدادهای مهم که در روزگار شاه تهماسب در وضع تبریز بسیار موثر بوده است، برافتادن آن از پایگاه پایتختی ایران بود. بدینسان که نزدیک بودن تبریز به مرز عثمانی و لشکرکشیهای پیدرپی سلطان عثمانی برای تصرف تختگاه ایران، شاه تهماسب و سران دولت را در سودمندی تبریز به عنوان پایتخت ایران، سخت دو دل ساخته بود و چون ایرانیان در برابر سپاه منظم و ورزیده عثمانی، از جنگ و رویارویی پرهیز داشتند و از آنجائیکه تبریز همواره در معرض خطر تصرف عثمانیان بود، از این رو شاه و سران قزلباش چنین صلاح دیدند که تختگاه ایران را در شهری دور از دسترس عثمانیان قرار دهند و برای این منظور شهر قزوین را برگزیدند (کیانی،1368:195).
شاه عباس که در سال998 ﻫ.ق و پس از مرگ شاه تهماسب به سلطنت رسیده بود، با سپاهیان ورزیده و کارآزموده خود که به سلاحهای آتشین مجهز شده بودند به سوی تبریز حرکت کرد و بعد از دوازده روز خود را به تبریز رسانید و به نبرد با علی پاشا فرمانده عثمانی پرداخت و پس از شکست سپاهیان وی، وارد شهر شد.
در سال1019 ﻫ.ق در زمان حکومت سلطان احمد سوم، عثمانیها به منظور فتح تبریز دوباره به سوی این شهر حرکت کردند و خود را تا حوالی آن رساندند. اما جنگی رخ نداد و سپاهیان عثمانی عقب نشستند، این هجوم باعث شد که به سرعت قلعه محکمی در نزدیکی کوه سرخاب و ربع رشیدی ساخته شود (سلطانزاده،1376:50).
در زمان شاه عباس بزرگ تبریز دههزار تن سرباز و کلانتر و مفتی و شیخالسادات و داروغه و ایشیکآقاسی و سایر مأموران دولتی داشت و شهر در نهایت آرامش و امنیت بود. پس از درگذشت وی، نزاع بین عثمانی و ایران شدت یافت و در زمان حکومت شاه صفی در سال1045 ﻫ.ق، سلطان مراد چهارم به آذربایجان لشکر کشید و وارد تبریز شد . منظور او از این جنگ بیشتر تخریب بود تا فتح، از این رو قشونش به فرمان او شهر را ویران کردند.
حاجی خلیفه که شاهد واقعه1045بوده، نوشته است که بعد از ویرانیهایی که سلطان مراد چهارم به بار آورد، باروهای قدیم شهر نابود شد و فقط آثاری از ابنیه قدیم در گوشه و کنار باقی ماند ولی به نوشته جهانگردان که چند سال بعد شهر را دیدهاند، شهر از نو آباد شده و دوباره موجبات ترقی و پیشرفت خود را فراهم آورده است.
در دوره سلطنت شاه سلطانحسین، افغانها به ایران حمله کردند و پس از مدتی اصفهان را به تصرف خود درآوردند. شاه سلطانحسین اسیر شد و تهماسب میرزا پسر او از اصفهان گریخت و در سال1135 ﻫ.ق در تبریز به نام تهماسب دوم به تخت نشست و سال بعد بر اساس معاهدهای قسمتهایی از نواحی واقع در حاشیه دریای خزر را به روسیه واگذار کرد. در این دوره نیز نیروهای عثمانی که همواره در پی تصرف بخشهایی از ایران بودند، پس از تسخیر نواحی مرزی در سال1137ﻫ.ق به تبریز وارد شدند و مدت کوتاهی آنجا را به تصرف خود درآوردند.
آذربایجان در دوره زندیه مدتی در دست آزادخان افغان بود، سپس محمدحسن خان قاجار در1170ﻫ.ق آن را به تصرف خود درآورد.
کریمخان زند در سال1173 ﻫ.ق به آنجا رفت و در مرحله نخست موفقیت چندانی به دست نیاورد اما سال بعد آن ناحیه را تصرف کرد (سلطانزاده،1376:56_55).
در زمان کریمخان زند ثبات نسبی در تبریز پدید آمد. نجفقلیخان بیگلربیگی در تبریز امنیت برقرار ساخت و به
آبادانی پرداخت. بار دیگر تبریز مرکز قدرت شد و در نقاط مختلف آن عمارات عالی ساختند.
پس از فوت کریمخان زند (1193ﻫ.ق)، آقامحمدخان قاجار از شیراز خارج شد و طی چند سال تهران و گیلان را فتح کرد و حکومت نواحی مزبور را به دست گرفت و در سال1204ﻫ.ق به آذربایجان وارد شد و تبریز و نواحی آن را به قلمروی خود افزود (عمرانی و اسمعیلیسنگری، 1385:103).
همانطور که اشاره شد سال1193ﻫ.ق آغاز حکومت سلسله قاجار و مصادف است با آخرین و به عبارتی سنگینترین و ویرانگرترین زلزله تبریز. هرج و مرج و نبودن یک حکومت مرکزی نیرومند سبب آن گردید تا در این سال و حتی چند سال پس از آن، تبریز تحت حکمرانی حکومتگران محلی باشد (عطارزاده، 1383:15).
با این حال بنای مجدد شهر در پی این ویرانی و خرابی گسترده باز هم توسط مردم آغاز میگردد و با شکلگیری مجدد شهر، بنای باروی جدید یا آخرین باروی شهر آغاز میگردد.
نجفقلیخان بیگلربیگی از بیم آنکه مبادا دشمنان یعنی امیران افشار و کردها و شقاقیها، بر شهر بتازند و او به سبب نداشتن برج و بارو نتواند از شهر و از خود دفاع کند، بیدرنگ ساختن قلعه و باروی شهر را آغاز کرد. این بنا هشت دروازه داشت که عبارت بودند از: دروازه خیابان، درب اعلا یا درب باغمیشه، درب سرخاب، درب شتربان، درب اسلامبول، درب سرد، درب مهادمهین و درب نوبر.
در سال1241ﻫ.ق عباس میرزا در اطراف این بارو خندقی برپا میدارد و از همین سال است که تبریز ولیعهدنشین و دومین شهر بزرگ کشور شده و از نقطه نظر سیاسی یکی از مراکز اصلی تصمیمگیریها میشود.
لازم به یادآوری است که در این دوره اهمیت سیاسی، ارتباطی و اقتصادی تبریز به گونهای بود که فتحعلیشاه قاجار تصمیم میگیرد حکومت آنجا را به عباسمیرزای ولیعهد بسپارد و در واقع از آن تاریخ به بعد تبریز به شهر ولیعهد نشین در دوره قاجار مبدل میگردد. آرمان و اهداف عباسمیرزا برای نوسازی نیروهای نظامی و توسعه کشور و توجه او به هیئتها و مستشاران خارجی برای آموزش نیروهای ایرانی موجب شد که تبریز محل رفت و آمد بسیاری از گروههای سیاسی شود و به منزله پایتخت دوم کشور مطرح گردد. بعد از ورود عباسمیرزا به تبریز علیرغم زحمات زیادی که نجفقلیخان دنبلی در آبادی این شهر بعد از زلزله1193ﻫ.ق متحمل شده بود، اما باز هم شهر چهره زیبا و آباد خود را که زبانزد سیاحان بود از دست داده بود و این امر در واقع کار عباس میرزا را مشکلتر مینمود (عمرانی و اسمعیلیسنگری، 1385:104).
با این حال تبریز ولیعهدنشین قاجار بود و هسته اولیه ارگ سلطنتی شامل محل سکونت، حرمخانه، سربازخانه و دیگر بناهای وابسته در مرکز و جنوبشرقی بازار در همین زمان شکل گرفت. عباس میرزا نیز بانی احداث بسیاری از ساختمانهای دولتی و حکومتی و بازسازی تعدادی از عناصر شهری شد از آن جمله اند؛ دارالسلطنهتبریز، باغ صفا در شمال شهر و باغ شمال در جنوب شهر (بلیلاناصل، 1387: 155).
سرعت بنای شهر در این دوره به شکلی است که در مدت زمان بسیار کوتاهی آخرین باروی خود را درمینوردد و خانه ها بر تاب بافت پیشین، اما با تلقی تازهای از مسکن بنا میشود. بازار کم و بیش در همان مکان قبلی خود، هستههای اولیهاش را باز مییابد و با شدت یافتن اعتبار سیاسی شهر که قوام اقتصادی آن را به دنبال دارد، وسعت میگیرد. بسیاری از بناهای قدیمی شهر چون مسجد جامع، مسجد صاحبالامر، مدرسه طالبیه و... مرمت یا تجدید بنا میشوند و بناهای جدیدی با تلقی معمارانه تازهای به عنوان بناهای حکومتی برپا میشوند. بر این نکته تأکید بسیار هست که شکلگیری مجدد شهر میبایست بر همان تاب بافت پیشین باقی مانده از خرابیها شکل گرفته باشد (عطارزاده، 1383: 16).
مسیو ژویر سیاح اروپایی که در سال1220 ﻫ.ق از شهر تبریز دیدن کرده، در وصف آن مینویسد: شهر تبریز مدتها بود که خراب و ویران شده و سکّان آن مثل سایر بلاد آذربایجان جلای وطن کرده، به خارج رفته بودند. در این قلیل مدت که شاهزاده عباسمیرزا ولیعهد دولت ایران در تبریز حکومت میکند، شهر تبریز خصوصاً و بلاد آذربایجان عموماً رو به معموریت گذاشته و مرا عقیده بر این است که اگر همین قسم که ایالت آذربایجان رو به ترقی گذاشته پیش برود، با وجود انقلابات و اغتشاشاتی که در عثمانی مجاور آذربایجان است، عن غریب این ایالت معظم و شهر تبریز از بلاد آباد ایران خواهد شد (عمرانی و اسمعیلیسنگری، 1385:105_104).
برای شناخت این دوره از تاریخ تبریز آگاهی از تحولاتی که در دوره مذکور در جهان رخ داده است نیز ضروری مینماید به طوریکه اولین جنگ جهانی در همین دوره درمیگیرد و تحول عظیم جنگافزارها، در کنار متحول شدن ارتباطات، نیرومندی کشورها را نه بر پایه وسعت خاک که بر اساس معیارهای دیگری استوار میسازد. انقلاب صنعتی، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه نیز در این دوره به وقوع میپیوندند. فروپاشی دولت عثمانی و شکلگیری دولت شوروی که هر دو اینان تهدیدی برای تبریز بودند، به تثبیت موقعیت تبریز به عنوان ولیعهدنشین و اصلیترین شهر برای تصمیمگیریهای سیاسی میانجامد. تبریز در این دوره نیز دروازه اصلی کشور رو به اروپا و دنیای جدید است. رفت و آمدها و تماسهای بسیار با اروپا و همسایه شمالی ضمن تمامی آثاری که بر جنبههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بر جای گذاشت، اثرات عمیقی را نیز در معماری و شهرسازی شهر پدید آورد (عطارزاده، 1383: 17).
با شروع قرن حاضر و تغيير حكومت ايران، دورهاي آغاز ميگردد كه بسياري آن را سرآغاز انقطاع فرهنگي و ورود عناصر بيگانه به تمامي جنبههاي حيات فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي ايران و به تبع آن كمرنگ شدن هويتهاي اصيل معماري و شهرسازي ايراني ميدانند. اما بايد يادآور شد كه تغييرات فرهنگي به يكباره اتفاق نميافتد و ريشه در يك سلسله وقايع و اتفاقات بالنسبه بلند مدت دارد كه اثرات آن رفتهرفته پديدار ميشود. زمينه انقطاعهاي فرهنگي سالهاي اوليه حكومت رضاخاني از مدتها پيش و شايد از زمان سفر ناصرالدين شاه به فرنگ فراهم شده بود. ضربه اصلي در ابتداي حكومت پهلوي نه بر معماري كه بر شهرسازي تبريز، همچون ديگر شهرهاي ايران وارد ميشود. ورود اتومبيل و غلبه تدريجي حركت سريع در شهر و بسط ارتباطات در مناسبات اقتصادي و اجتماعي، خيابان را با مفاهيم تازه و منطبق بر آنچه در شهرسازي اروپا ميشناسيم به شهرهاي ايران و طبعاً به شهرسازي تبريز وارد كرد. در اين دوره اگرچه تبريز نه پايتخت بوده است و نه وليعهدنشين، كماكان مركز آذربايجان بوده و دروازه اصلي ارتباط كشور با كشورهاي اروپايي. بنابراين كالبد شهر در اين دوره
پيدرپي بزرگتر و وسيعتر شده است (مهندسين مشاور عرصه، 1380:78_77).
فهرست منابع :
* بليلان اصل، ل. (1387). بررسي عوامل تاثيرگذار در سازماندهي فضائي عناصر معماري و شهري تبريز با تاكيد بر نقشه دارالسلطنه قراجهداغي (1297 ﻫ.ق)، طرح پژوهشي، گروه معماري، دانشكده هنر و معماري دانشگاه آزاد اسلامي واحد تبريز
* سلطانزاده، ح. (1376). تبريز خشتي استوار در معماري ايران، چاپ اول، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي
* ديباج، ا. (1346). آثار باستاني و ابنيه تاريخي آذربايجان، تهران
* ديباج، ا. كارنگ، ع. (1342). راهنماي شهر تبريز، چاپ اول، تبريز: كتابفروشي حاج محمدباقر كتابچيحقيقت
* زندهدل، ح. (1376). مجموعه راهنماي جامع ايرانگردي، استان آذربايجانشرقي، نشر ايرانگردان
* عطارزاده، م. (1383). سيماي تبريز در دوره ناصرالدينشاه قاجار، چاپ اول، تبريز: نشر اختر
* عمراني، ب. اسمعيليسنگري، ح. (1385). بافت تاريخي شهر تبريز، چاپ اول، تهران: انتشارات سميرا
* كياني، م. ي. (1368). شهرهاي ايران، تهران: انتشارات جهاددانشگاهي، جلد سوم
* مشكور، ج. (1352). تاريخ تبريز تا پايان قرن نهم هجري، تهران: سلسله انتشارات آثار ملي، شماره 96
* مهندسين مشاور عرصه.(1380). طرح محور فرهنگي و تاريخي تبريز، سازمان مسكن و شهرسازي، جلد1،2،3